«بیشتر از 10 نفر از رفقایم رفتند. بقیه هم در فکر رفتنند». این را رضا می گوید. پسری 36 ساله که 2 سال به طور انتخابی دست از کار کشید. می گوید بیشتر از 15 سال برای ساختن محصول و سرویس های جدید دویده اما به جایی نرسیده است. رضا از ساختارهای دستوری سازمان ها می گوید و مدیرانی که به جای شایستگی از سر ارتباطات خاص، برای پروژه ها تصمیم می گرفتند. رضا می گوید «شرکت های استارتاپی داخلی وضع بدی ندارند. می توانیم در این شرکت ها کار کنیم اما فضای رشد محدود است». غیر از این، محدودیت هرچه بیشتر تامین یک زندگی معمولی در ایران به دلیل دشواری شرایط اقتصادی است که رضا را به فکر مهاجرت و رفتن از ایران انداخته است. او می گوید «تورم امروز نمی گذارد نفس بکشی. ضمن اینکه آدم ها با هم فرق می کنند. من همیشه خواب نوآوری می دیدم و اینکه کسب وکار خودم را دارم. ایده پردازی بخشی از زندگی من است. اما من هرجا می رفتیم و طرح جدیدی می بردم، تحقیر می شدم. حرف این بود که چرا از چیزی می گویی که در دنیا امتحان نشده. اما رفقایم که در کانادا و دیگر کشورها کار می کنند، می گویند آنجا طرح های تکرار نشده و ایده های تازه است که طرفدار دارد. نوآوری برای آن ها جذاب تر است».به گفته رضا جذب سرمایه و بی اعتنایی به کار با کیفیت از چالش های جدی در پیاده سازی ایده های نوست. او می گوید امکان پیشرفت برای آدم هایی که مستقل کار می کنند، بسیار سخت است. «یا باید عضو مافیا شوی یا بروی». این روزها زندگی رضا در گشتن و جستن در لینکدین خلاصه شده است. او تا امروز از شرکت های ایرلندی، هلندی، انگلیسی، آلمانی و بلغارستانی پیشنهادهایی داشته و با شرکت ها مصاحبه کرده است. می گوید «از شرکت های آمریکای هم پیشنهاد هست، اما به خاطر تحریم و ایرانی بودن، خیلی نمی توان با آن ها پیش رفت». آیا ممکن است رضا پس از مهاجرت از ایران، روزی برای کار کردن به کشور باز گردد؟ می خندد و می گوید«من هنوز نرفته ام که بگم بر می گردم یا نه. بستگی به فضای کار در کشوری دارد که می روم اما فکر نمی کنم اگر روزی از ایران مهاجرت کنم، برای کار کردن به ایران برگردم».
نوشته داستان رضا که هنوز در ایران است اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی