نوشته سال 1402: قیمت طراحی سایت اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی
نوشته سال 1402: قیمت طراحی سایت اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی
نوشته کدام آموزش طراحی سایت با وردپرس بهتر است؟ اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی
نوشته انواع سایت کدام ها هستند اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی
نوشته اهمیت پنل کاربری در طراحی سایت ارز دیجیتال اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی
نوشته آموزش طراحی سایت ویژه بازار کار اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی
نوشته استخدام طراح سایت اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی
نوشته طراحی فرانت اند.چرا و چگونه؟ اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی
نوشته آیا تو ویرگول مطلب بنویسیم یا نه ؟ اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی
به نام خدای مهربون
سلام به همه ی دوستان سرحال و پرانرژی??
توی این مقاله میخوام دربارهی برنامه Focus To-Do صحبت کنم … لطفا با من همراه باشید?
دوستان این برنامه باعث شده من منظم تر بشم توی یادگیری و همچنین ساعت کارکردنام رو بیشتر کنم!
من قبلا به خودم میگفتم آره محمدامین اینطور خوبه که بیای هرچقدر که میتونی یادبگیری یا کار کنی … مثلا بیای هرچقدر که میتونی برنامه نویسی کار کنی و دیگه با زمان و… کار نداشته باشی!
ولی یه مدت گذشت و دیدم که بابا من اصلا درست و حسابی کار نمیکنم?
مثلا یک ساعت برنامه نویسی کار میکردم و دیگه میذاشتم کنار? و بعد یکی از پست های ایشون رو خوندم(الان دیدم که حذف کردن اون پست رو) و مشتاق شدم که این برنامه ی Focus To-Do رو نصب کنم
البته من قبلا این برنامه رو دیده بودم ولی نصب نمیکردم چون فکر میکردم فقط میشه 25 دقیقه زمان تنظیم کرد?
خلاصه نصبش کردم و دیدم که نه بابا میتونی هرچقدر که میخوای زمان تنظیم کنی!
البته اینم بگم که من قبلش برنامهی Forest رو نصب کردم و اونم بد نبود ولی خیلی سنگین بود و تقریبا 250 مگ بود!
ولی بعد اومدم این برنامه ی فوکوس تودو رو نصب کردم و دیدم واقعا خیلی خوبه این برنامه!
حجمشم خیلی کمه و امکانات بهتری داره … مثلا یه جنگل داره که sunlight(نور خورشید) هاش بعد یه مدتی باز میشن(البته فکرکنم اگر هیچ زمانی ست نکنی، نورخورشید درست و حسابی نده ولی اگر زمان ست کنی نورخورشید اوکی تر بده بهت) و شما استفاده میکنی و سطحت بالا میره و کم کم سرسبز میشه اون بیابون و کلا حس خوبی میده به آدم … یا مثلا گروه داره که میتونی بری عضو بشی و اونجا رقابت کنی با بقیه!
راستشو بخواید من خودم یه گروهی رفتم ولی دیدم واقعا استرس میگیرم!
مثلا وقتی کسی زمان ست کرده مینویسه …focusing و من وقتی میدیدم که طرف هی داره کار میکنه، استرس میگرفتم و تصمیم گرفتم که کلا لفت بدم از گروه?
و کلا آیکونشو برداشتم … درکل برنامه ی خوبیه … و همچنین نمودار هم داره که شما میتونی ببینی چقدر کار انجام دادی در طول روز یا هفته یا ماه
و به نظرم این نمودار کمک میکنه که تمرکزت بره روی زندگی خودت و اگر هم که خودتو مقایسه میکنی دیگه مقایسه نکنی!
درکل میتونی ببینی دقیقا چقدر کار میکنی!
من خودم گفتم که همینطوری بقولی یلخی کار میکردم ولی وقتی نصب کردم برنامه رو و دیدم که چقدر کار میکنم؛ گفتم نه حاجی اینطور نمیشه و باید بیشتر کارکنم!
اولا 1.5 ساعت برنامه نویسی کار میکردم ولی بعدِ تقریبا دوهفته شده 3 ساعت و خیلی خوبه … قشنگ میرم پیشرفتمو نسبت به هفته های قبل چک میکنم و عالیه واقعا دم برنامه نویساش گرم … خیلی برنامه ی جالبی ساختن?
راستی میخواید عکس جنگلمو ببینید؟
باشه بفرمایید:
و اینم بگم بهتون که این برنامه یکمی سخته کار کردن باهاش مخصوصا اون روز های اول!
من زمانی که نصب کرده بودم واقعا گیج شده بودم و نمیدونستم اصلا چی به چیه?
ولی بعد یه مدت خوب جا افتاد واسم و جالبه که نمیشه به خوبی آموزش داد برنامه رو!
باید خودت یاد بگیری?
خلاصه اگر تابحال نصب نکردید، پیشنهاد میکنم حداقل یبار نصبش کنید و ببینید چجوریه
راستی اینم بگم من توی ویرگول یه شخص رو پیدا کردم که مقالات خوبی داره اگر دوست داشتید به مقالاتش یه نگاهی بندازید … اون شخص برنامه نویسک گمنام هست.
خب دیگه حرفی نیست و امیدوارم که این مقاله مفید بوده باشه … خیلی ممنون از اینکه تا اینجا مقاله رو خوندید
ممنون ازتون و خدانگهدار
** اینم بگم که توی کانال تلگرام هم مطالب خوبی قرار میدم؛ اگر خواستید یه سَری بزنید **
تاریخ: 13 شهریور 1400
نوشته تجربه ی استفاده از برنامهی Focus To-Do اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی
سلام به همه ی دوستان عزیز و پرانرژی؛ امیدوارم هرجا که هستید سالم و سلامت باشید?
توی این مقاله میخوام راجع به تیزهوشان رفتنم بگم براتون.
خب میدونید دیگه بالاخره هرکسی ششم یا نهم
رو تموم میکنه به تیزهوشانم یه فکری میکنه(مخصوصا اگر درس خون باشه)
و من هم اون موقع(ششم ابتدایی و نهم) به تیزهوشان فکر میکردم واقعیتش?
که خیلی طولانی نیست و اون ماجرای اصلی برای سال نهم هستش.
** راستی توی کانال تلگرام هم مطالب خوبی قرار دادم، اگر خواستید یه سر بزنید: mraminesCh@ **
خب آقا اون موقع که من کلاس ششم ابتدایی بودم به این فکر میکردم که برم تیزهوشان؛ اون موقع توی تیزهوشان درس خوندن خیلی خفن تر بود تا نسبت به الان(حداقل برای من اینطور بود)
و خب من اون موقع زیاد نمیدونستم که باید چیکار کنم و چطور بخونم
وبعد یادمه از “خیلی سبز” یه کتاب تست سفارش دادیم و بعد اگر اشتباه نکنم یه گزینه داشت که عروسک هم میدادن که من انتخاب کردم
عکس اون عروسک اینه(اسمش شوگولک هست):
من واقعا اون کتاب رو خیلی مسخره میخوندم، قبل اینکه بخرم کتاب رو میگفتم آره کتاب رو جرواجر میکنم و… ولی تا کتاب اومد فِس(صدای پنچرکردن ماشین) بادم خوابید?
ولی درسته که مسخره میخوندم ولی خدایی تلاش میکردم
آره آقا من اون سال خیلی تلاش کردم و واقعا بار زیادی روی دوشم بود خلاصه وقت امتحان شد و من رفتم
امتحان دادم و واقعا وقتی برگشتم خونه، احساس کردم یه بار 500کیلویی رو از روی دوشم برداشتن و واقعا راحت شدم?
آره بعد تعریف میکردم به خونواده میگفتم آره بابا ریاضینارو فوق العاده نوشتم و احتمال زیاد در میام
و بعد یه مدت جوابا اومد و دیدم که قبول نشدم و هیچی دیگه گفتم باشه و جالبه تا جایی که یادمه اصلا ناراحت نشدم?
خب این ماجرای تیزهوشان ششم بود.
اما ماجرای تیزهوشان نهم، خیلی جدی تر بود که حالا جلوتر میگم.
آقا من توی سال نهم واقعا درس خون بودم(نسبت به سال های قبل) و دقیقا یه اکیپ بودیم(توی مقاله قبلی اسم های دوستامو گفتم) که کلا بچه های زرنگ و درس خون کلاس بودیم(البته بچه های درس خون دیگه هم بودن).
من اون موقع باز به فکر تیزهوشان رفتن افتادم و گفتم بزار امسال هم شرکت کنم و بعد کل کلاس فهمیدن که
من میخوام برم تیزهوشان و بعد یادمه یکی از بچه های متوسط کلاس(توی درس) گفت که اسکندری نرو تیزهوشان، نمیتونی بخونی ها!
آقا من گوش نکردم و بعد یادمه یه بار زنگ ورزش بود و من و یکی از دوستای درس خونم(بجز اون اکیپ) روی نیمکت نشسته بودیم و اون میگفت که نرو آقا و…
ولی من گفتم نه بابا اونا آموزششون خوبه و میگفتم من میخوام برم
گذشت یه مدتی و بعد من با داداشم رفتم از یه کتاب فروشی یه کتاب خریدیم که من بیام استارت کار رو بزنم.
آقا من اومدم کمی از کتاب رو خوندم و تست زدم و بعد دیدم که وای خدا من هیچی بلد نیستم و مثلا از 10 تا تست، من 2 تارو درست میگفتم که اونم شانسی بود?
و دیدم که بابا اینطور نمیشه
و باید یکبار قشنگ فکر بکنم … اگر واقعا میخوام بخونم به هرحال برم یه کلاس یا آموزش بخرم یا… و اگر نمیخوام بخونم خب جمع کنم بزارم کنار و برم برنامه نویسی یاد بگیرم.
خب میدونی واقعیتش من زیاد از این مسیر خوشم نمیومد و خدایی هم هزینه ی کلاس رفتن زیاد میشد و چون که از مسیر هم خوشم نمیومد دیگه گفتم بیخیال من نمیخوام بخونم
ولی بعد این فکر اومد به ذهنم که محمدامین کل کلاس میدونن که توی میخوای بری تیزهوشان!
تازه با اون پسره هم بحث کردی که تیزهوشان خوبه و میخوای بری و تازه کتاب هم خریدی ولی الان میگی دیگه نمیخونم؟
وای خدا من از یه جهت دوست نداشتم بخونم و از یه جهت هم این فکرایی که بالا گفتم میومد توی سرم و من دیوانه میشدم … نه درس میخوندم نه درست و حسابی برنامه نویسی کار میکردم.
با خودم میگفتم اگر من نخونم خب فردا ضایع میشم دیگه … میگن ببین اسکندری اینقدر ادعا داشت ولی خخخ نخوند و قبول نشد
و دوستان واقعا سخت بود اون شرایط(conditions)
یه لحظه خودتو بزار جای من! میبینی؟ واقعا سخته ها!!
آره آقا من یه مدت همینطور مونده بودم و تصمیم نگرفته بودم که چیکار میخوام بکنم و واقعا گیج شده بودم و بین دوراهی مونده بودم ولی یه روز اومدم نشستم با خودم صحبت کردم و گفتم محمدامین واقعا دوست داری واسه ی تیزهوشان بخونی یا نه؟
گفتم نه والا حاجی نمیخوام?
گفتم خب باشه عزیزم مشکلی نیست که جمع کن کتاب متاب رو و بزار کنار و برو برنامه نویسی یاد بگیر.
بعد گفتم که بابا پس حرفایی که زدم چی؟
همه ی دوستام میدونن که میخوام برم تیزهوشان!
گفتم ببین حاجی جان تو که واسه ی بقیه زندگی نمیکنی
آقا جان قبلا من میخواستم برم تیزهوشان ولی الان دیگه دوست ندارم برم?
آقا خوشم نمیاد این دروس رو بخونم که خدا میدونه آخرشم در میام یا نه.
آقا خب بزار هرچی که میخوان بگن … بگن که هه فقط ادعا میکرد و از اینجور حرفا
آقا ببخشیدا یه مدت زر میزنن و بعد یه مدت تموم میکنن دیگه
ولی تو دیگه عذاب نمیکشی، قشنگ میشینی برنامه نویسی یاد میگیری و کیف میکنی
پس ول کن بابا
ببین خودت چه کاری رو دوست داری نه اینکه بقیه چه کاری رو دوست دارن
خلاصه بعد اینکه با خودم صحبت کردم و تکلیفمو روشن کردم واقعا به آرامش رسیدم?
و بعد نشستم کلی برنامه نویسی یاد گرفتم و کلی چیزمیز یاد گرفتم و لذت(joy) هم بردم
و بعدا یکبار همون دوستای صمیمیم پرسیدن که تیزهوشان چیشد و… گفتم دیگه شرکت نکردم و نخوندم و اونا هم چیزی نگفتن … خیلی راحت، شیرین و ترتمیز?
واقعا همیشه به خودم میگم یکی از بهترین تصمیم هایی که توی زندگیم گرفتم، روشن کردن تکلیف این تیزهوشان بود
همیشه حال میکنم و میگم آخیش خوب شد نخوندما! و نشستم برنامه نویسی یاد گرفتم?
پس ببینید دوستان من توی چه دوراهی ای مونده بودم … ولی نشستم با خودم قشنگ صحبت کردم و تکلیفشو روشن کردم و الان هم خیلی خوشحالم خداروشکر
پس درس زندگی هم این میشه که آقا هیچ کاری رو بلاتکلیف نذار بمونه
حالا اصلا کار ندارما که تیزهوشان خوبه یا بده
و اینم بگم به هر حال همیشه اینطور نیست که ما کاری که میخوایم انجام بدیم رو باید حتما دوست داشته باشیم … نه همیشه اینطور نیست ولی خب دیگه
واقعا خودم از این مقاله لذت بردم و به نظرم هم آموزنده بود و هم طنز
امیدوارم که شما هم خندیده باشید و هم یه چیزی یاد گرفته باشید
واقعا ممنونم که تا اینجا مقاله رو خوندید
مرسی ازتون و فعلا خدانگهدار
تاریخ: 2 شهریور 1400
نوشته داستان تیزهوشان رفتنم + یه درس زندگی اولین بار در ویرگول پدیدار شد.
گردآوری توسط ایده طلایی